i
مقاله های تازه بهار و انجمن دانشکده بهار و معاصران دیوان بهار نامه های بهار بهار و خانواده
بهار و سياست بهار شاعر آثار بهار زندگينامه صفحه نخست
تماس با ما تصاوير بهار بهار روزنامه نگار بهار ترانه سرا بهار پژوهشگر

 

جلوه های وطن در شعر بهار



نوشته ی دکتر شهین سراج
 


در آمد سخن:
یکی از درونمایه های پر توان شعر محمدتقی بهار، آن شاه شاعران و آن بزرگ سخنسرای پارسی، وطن و وطن پرستی می باشد. شاید کمتر پژوهشگری را بتوان یافت که در باره ی شعر بهار به جست و جو پرداخته باشد و به گونه ای بدین ویژگی بر خورد نکرده باشد. در دیده ی بیشتر رهروان پهنه ی گسترده ی شعر بهار، نفوذ و تأثیر وطن بر سرو ده های این شاعر همه جانبه بوده و این مفهوم، شعر او را از نقطه نظرهای گوناگون همچون درونمایه، شکل، آهنگ ، زبان، لحن و سایر عناصرسازنده ی شعر تحت تأثیر قرار داده و بدان تشخص و ویژگی بخشیده است.
از میان بیشمار اشاراتی که بدین ویژگی شده میتوان نمونه های زیر رادر اثبات این داعیه یاد آور شد:
" شعر بهار اوج ستایشگری وطن است ... اگر دو نهنگ بزرگ از شط شعر بهار بتوانیم صید کنیم یکی وطن است و دیگری آزادی. بهترین ستایش ها از آزادی در آثار بهار وجود دارد و زیباترین ستایش ها از مفهوم وطن باز در دیوان او به چشم میخورد.... بهار بهترین مدیحه سرای آزادی و وطن در بافت بورژوائی آن است .. البته وطن پرستی در حد اعلای آن نه شوینزم حاکم بر دوره ی رضاخانی ... "
" هیچ شاعری پس از فردوسی در شعرش چهره ی ایران را زیباتر از بهار تصویر نکرده است..."
"بهار قبل از هر چیز شاعر بود و هادی نبوغ او نیز مفهوم وطن . "
" این در توازی مفاهیم وطن و آزادی است که شعر بهار نوعیت یافته است "
" بهار در بیشتر اشعار خود به وطن و سرنوشت آن اشاره دارد ... اشعار سیاسی او دارای سه ساحت عمده است : وطن ، آزادی و تجدد .. "
" عشق به ایران و ایران کهن ، عشق به تاریخ ایران در سراسر دیوان بهار به چشم میخورد ... بهار شاعر عشق و غزل نیست شاعر حماسه و قصیده است . فخامت و صلابت بیان ، قصایدش را صیغه ای خاص داده است . قصاید او محکم و سنگین است . در همه ی آنها آنچه بیش از هر چیز جلوه دارد رو ح پر خاشجوئی و میدان داری است .
" بهار هدف زندگی خود را در هنر با صداقت و با شهامت می دید . او تمام قریحه و استعداد ادبی و آتش نهفته ی بین سطور خود را برای کشور زادگاه خود می خواست . "
" بهار ، وطن را جانشین آن معشوق سنتی غزل فارسی می کند . او حتی در غزلهای خود نیز لحنی سیاسی و اجتماعی دارد.... "
"هنگامی که بهار از زیبائی سرزمین خود صحبت می کند ، هیجانی شاعرانه و نغمه پردازی ناب در شعر او فرصت پیدا می کند . اورا باید یکی ازچیره دست ترین چهره پردازان طبیعت ایران در شمار آورد . "
" شاعری تیز بین و ترقیخواه چون بهار که در خط مبارزات سیاسی افتاده بود ، قلم و قدم را در خدمت بهبود زندگانی وطن و هموطنان خود گماشته ، هنر طنز برای بیان دردها و نابسامانیهای روزمره جامعه ی ایران در بسیاری از اشعارش عرضه شده .....
کشش درونی بهار به سیاست و حکومت وطنش بر شعر غنائی او نیز ، که قاعدتا باید فارغ از این گونه عوالم باشد ، اثر گذارده و غزلش را در برابر قصائد و قطعاتش نتازل و حتی گاهی مبتذل کرده است ..." .......


بهار و وطن و شعر:

اما در نمودن این حقیقت ، بهار بر دیگر کسانی که به جهان شعر او راه یافته اند پیش آهنگ بوده است و پیش از هر نظاره گری خود اوست که بر چیرگی وطن بر ذهن و زبانش پی برده است . بدین خاطر بیش از هر پژوهش دیگری غور رسی در گفته های خود شاعر و شکار لحظه های شاعرانه ای که میان او وطن رفته می تواند ما را به دریافت چگونگی چیرگی این مفهوم بر درونیات او و از آنجا به بازتاب آن بر ذهن و زبان آن شاعر وطن جوی و وطن گوی نزدیک سازد .

مهمترین محک وطن سرائی را خود بهار، بر شعر خویش زده است. در بیشتر هنگامهائی که این شاعر در مقام سنجش سروده هایش بر آمده و کارنامه ی خویش را به عنوان شاعر بر رسی کرده است، شعرش را وطنیه نامیده و بر هویت خود به عنوان شاعری که سرائیدن برای وطن را انگیزه ی شاعری و دستمایه ی آفرینش قرار داده تأکید ورزیده است.
وطنیاتی با دیده ی تر می گویم
با وجودی که در آن نیست اثر می گویم
تا رسد عمر گرانمایه به سر می گویم
بار ها گفته ام و بار دیگر می گویم

در یک دید کلی باید گفت که اساس مباهات و فخر بهار آز آن است که پادشاهی ممالک سخن و خادمی وطن را با هم داشته و شاهی و بندگی را در بزم نظم خویش در کنار هم نشانیده است.

من که دیرینه خادم وطنم
پادشاه ممالک سخنم

اما چنین گفتن و سرودن از برای وطن که سراسر دیوان این شاعر را آکنده است، تکیه بر ذهنیتی خاص داشته است که بدون غور رسی در آن، کار شناخت چه گونگی تبلوراین درونمایه ممکن نخواهد شد. می توان گفت که آن بزرگ سراینده ی میهن دوست، در تجربه های شاعرانه ی خود به بر قراری گونه ای ارتباط ذهنی و شاید ماوراء جهان محسوس، با وطن دست یافته بود. شاعر از راه این رابطه ی مرموز توان آن می یافت که گاه به وطن نمودی حقیقی و انسانی ببخشد واینچنین آوای دردمند او را بشنود، اشکهایش را ببیند، غم ها و شادیهایش را نظاره گر باشد، رازها و قصه ها و غصه ها یش را به گوش جان گیرد وارآن پس آن دریافته ها را بر زبان آورد. هم از این روست که بهار خود را" زبان وطن" خطاب می کند. زیرا در جهان شاعرانه ی او، وطن، قاصر از بیان، همواره زبان این شاعر را از برای گفتن از خویشتن و ابراز رازها و دردها به عاریت می گیرد.

من زبان وطن خویشم و دانم به یقین
با زبان است دل مردم ایران همسر
آنچه آرم به زبان راز دل ایرانست
بو که اندر دل یاران کند این راز اثر

در شناخت ماهیت و چگونگی کارکرد این رابطه ی ذهنی میان بهار و وطن شاید به بیراهه نرفته باشیم اگر این پدیده را با رابطه ی وانگوگ و طبیعت مقایسه کنیم. همانگونه که آن چهره پرداز بزرگ، آوای طبیعت را می شنید و آن را با رنگ و طرح متبلور می ساخت، بهار نیزگاه وطن را به صورت انسانی واقعی در برابر می نشاند و صدای او را به گوش می گرفت و سپس آنرا با کلام موزون بیان میداشت.
از سر هستی همین رابطه و همین گیر ودار ذهنی است که او باور دارد که آنچه که می گوید گفته ها و تأثرات وطن است. میان گفت او و گفت وطن فرقی نیست. وقتی وطن فرزندان خویش را پند می دهد، شعر بهار نیزپند وطن، پند ایران می شود و شاعر نام پیام ایران را بر آن می گذارد. پند و پیامی که شاعر فرزندان وطن را از برای شنیدن ونیوشید نش فراخوانی دلپذیر می دهد :

بهوش باش که ایران ترا پیام دهد
ترا پیام به صد عز و احترام دهد ...
نسیم صبح که بر سرزمین ما گذرد
زخاک پاک نیاکان ترا سلام دهد
پیام مام جگر خسته را زجان بشنو
که پند و موعظه ات با صد اهتمام دهد
دوچشم مام وطن زآفتاب و مه به سوی ماست
وزین دو دیده به ما کسوت و طعام دهد
به ما خطاب کند با دو دیده ی خونبار
که کیست آنکه به من خون خویش وام دهد .
وطن به چنگ لئام است کو خردمندی
که درس فضل و شرافت بدین لئام دهد

در هم آمیزی جان و هستی بهار با جان وطن آنچنان تنگاتنگ است که گاه عناصر و مظاهر مادی و ملموس" وطن" همچون خاک و آسمان .... و غیره نیز رنگ عواطف او را می گیرند و در لحظه هائی شاعرانه ، برای نمونه خاک وطن همچون اشک بهار خونبار شده و رنگ ارغوانی به خود می گیرد:

چون زمژگان برگشایم خون به درد زادو بوم
ارغوانی حله پوشد خاک مشک اندای او
از نهیب آه من ، بیدارماند تا سحر
آسمان با صد هزاران چشم شب پیمای او
کیمیای فکرت من ساخت زر از خاک راه
باز آن زر خاک شد از تاب استغنای او
خوشترست از سیم و زر در چشمم آن خاکی کز آن
بر دمد با کاسه ی زر نرگس شهلای او

عشق درد آور وطن

این گیرودار مرموز و زیبا میان وطن و بهار، هر چند سبب الهامات شاعرانه ی او گشته، اما شاعر از قبل این پیوند ژرف زخم ها دیده و رنجها کشیده است. از آنرو که او نبض آن وطن ستمدیده را در دست دارد. فراز و نشیب های هستی شگرف زادبوم از آن او می شوند و دردها و زخم های رسیده بر پیکر وطن، پیکر او را نیز زخمی می سازند. اگر وطن خار بر جگر و قفل بر دهان دارد،شاعرنیز همان وطن خار بر جگر و قفل بر دهان می گردد و کسی از رازو درد او جز همان همزبان و همدرد او یعنی وطن آگاه نیست :

نه هر که درد دیار و غم وطن دارد
به راستی خبر از درد و داغ من دارد
ز روزگار خرابم کسی شود آگاه که
خار در جگر و قفل بر دهن دارد

رنج وطن جان شاعر را می کا هد از آنرو که خود را با او یگانه می بیند.اگر وطن در اسارت و نابودیست ، شاعر نیزجان خویشتن را در بند و در اسارت می بیند و ازآن رنج واز آن اسارت، بر خود و وطن تعزیت می خواند:
ای خطه ی ایران مهین ای وطن من
ای گشته به مهر تو عجین جان و تن من
دردا و دریغا که چنان گشتی بی برگ
کز بافته ی خویش نداری کفن من
بسیار سخن گفتم در تعزیت تو
آوخ که نگریاند کس را سخن من
وانگاه نیوشند سخنهای مرا خلق
کز خون من آغشته شود پیرهن من

سنگینی آن بار عاطفی، آن پیوند عمیق، بر ذهن و زبان بهار تأثیری ژرف بر جای گذاشته و بازتاب آنرا می توان در شکوائیه ها و اندوهنامه ها و سرگذشتهای منظومی که از خود بر جای گذاشته مشاهده نمود. آری در شعر بهار لحظاتی را می یابیم که، او خسته ازدست هیجانی که سر و جان اورا در بر گرفته و زخمی و فرسوده از سوز و گداز آن انگیزه ی پرشور، خویشتن را مورد خطاب و عتاب قرار می دهد وقلم و قدم را دعوت به ترک غصه ی زادبوم می کند :

ای غصه ی زاد بوم بیرون شو
بیرون شو وروز خرمی مشمر
صد بار بگفتمت کزین مردم
بگریز و فزون مخور غم کشور
زان پیش که روزگار برگردد
برگرد ز روزگار دون پرور
نشنیدی و نوحه بر وطن کردی
با نثری آتشین و نظمی تر

و هنگامی که از خطاب و عتاب کاری ساخته نبود ، شاعر آرزوی اکسیر، کیمیا یا شرابی را می نمود که اورا از خود بیخود سازد. او از ساقی خیالی طلب ساغری رامینمود که بخردی را از جان او بزداید و اندیشه ی وطن را از سرش به در کند و او را دچار آنچنان فراموشی بسازد که دیگر نکوید که " ایران سرای من است". از آنرو که تاب دیدن اسارتها و خواریها و زاریهای وطن را نداشت :

بیا ساقی آن باده ی بی خودی
به من ده که سیرآیم از بخردی
که این بخردی بند و دام من است
وزو تلخ چون زهر ، کام من است
به من ده که از خود فرامش کنم
به یکباره بند گران بشکنم
نگویم که ایران سرای من است
هم این مرز فرخنده جای من است
ندانم که دشمن به خاک من است
به تاراج ناموس پاک من است ....

اما شگفت آنکه ،با وجود لطمات و زخمها و زاریها که شاعر از قبل عشق به وطن دیده بود ، هیچ عاملی نمی تواند این عشق سر کش و آن پیوند عمیق را میان بهار و وطن از میان بر دارد . از آنرو که این پیوند در زندگی و حیات معنوی او نه حالتی گذرا ست و نه حاصل شور و هوسی زود گذر و نه تابع ایدئولوژی و مکتبی بخصوص که همچون سرابی ،زمانی حس و اندیشه برباید و زمانی دیگر، باور مندش را سر خورده و ناکام به حال خویش رها سازد . آن پیوند از پایه های اصلی ذهنیت این شاعر است که از ابتدائی ترین رویش جوانه های حسیاتش تا فروکشی آخرین دمهای حیات با او بود و از سر همان پیوند معنوی بود که با شعر تر و نظم آتشین به پیش باز آتش فروزی هایش شتافت و دمی از آن غافل نشد .

دریغا که بگذشت عهد جوانی
درآمد زدر پیری و ناتوانی
جوانی به راه وطن دادم زکف
دریغا وطن رفت و طی شد جوانی

چه چاره می داشت ؟ دلیل هستی و بقای او وطن بود . آن انگیزه ی هستی بخش و هستی سوز را با جدول ضربها و جمع و تفریقهای معمول زندگی سر و کار نبود . شاهد بزرگ دیرپائی آن انگیزه ، دیوان قطور او و آفریده های بی شمار اوست که به درستی فرآورد تبلور پیوند میان بهار و وطن می باشد .


مفهوم وطن در شعر بهار ، پدیده ای ناشناخته

اگرچه حضور و حکومت وطن بر شعر بهار به عنوان حقیقتی انکار ناپذیر پذیرفته شده ، اما تا کنون هیچگونه پژوهش ژرف و همه جانبه ای که مفهوم مزبور را چه از جنبه ی نظری و چه از جنبه ی بیان شاعرانه ی آن مورد بر رسی قرار داده باشد، بر دیوان این شاعر انجام نگرفته است . برخورد بیشتر پژوهشگران با این مفهوم برخوردی کلی گرا و بدون وارد شدن در جنبه های نظری و بنیادی و یا نمودن دقایق و باریک فهمی های شاعرانه بوده است. آن نهنگ بزرگ شط شعر بهار ، به گفته ی استاد شفیعی کدکنی ، تا کنون مورد کالبد شکافی دقیق قرار نگرفته . آثار پژوهشی که به طریقی بد ین مقوله پرداخته اند، در عین تأکید بر سایه افکنی این مفهوم بر شعر این شاعر، از کنار آن خواسته و نا خواسته با دیده ای سطحی گذشته اند . در حالیکه به خاطر در هم آمیختگی تنگاتنگی که مفهوم وطن با عاطفه ، ذهنیت و زبان این شاعر پیدا می کند و وسعت و تنوع و کاربردی که در شعر او به خود می گیرد ، شایستگی آن دارد که مورد کند و کاوی عمیقتر از آنچه تا کنون بود ه است قرار گیرد .

یگانگی ویا چند گانگی چهره ی وطن :

شاید عمده ترین دشواری ما در برخورد با مفهوم وطن در شعر بهار، تعیین هویت و چهره ی حقیقی این وطن است. از آن رو که وطن در شعر این شاعر با آرایه های گوناگون ظاهر می شود و از همین رو تعیین ویزگیهای آن بس دشوار است. دررابطه با اثبات وسعت ، تنوع و کاربرد گسترده ی مفهوم وطن در شعر بهار ، می توان شواهد فراوانی ازدیوان قطور او ارائه داد. درواقع بهار با شعر خود ما را به دیدار از نمایشگاهی می برد که در آن رخنگاره ها و چشم اندازها ئی به نمایش گزارده شده که در ظاهر همه سرنمون و الگوئی واحد داشته اند، اما چندگانگی و گاه ناهمسازی نقشها و انگاره ها ما را بدین فرض سوق می دهد که این نقاش چیره دست، بر آن سرنمون اصلی رنگهای عاطفه و بینش خود را زده است . وگرنه چه گونه است که در نمایشگاه شعر بهار گاه وطن رابه شکل باغ شکفته(ص 655)، روضه رضوان (ص71) ، بت دلبند (ص 57) ، چشمه ی صافی ( ص810) گنج شایگان (ص 57) ، گنج خسرو (ص516) ، ملک کیومرث (ص35)کشور دارا (ص516)، ، ملک همایون(ص 71) منزلگه شیران (ص210)..... می بینیم و دیگرهنگامها به شکل باغچه ی خزان رسیده ( ص423) ، برزن دیو ودد .... ده ویران(ص 83)، جای جغدان (ص 28 )، جولانگاه بیگانگان(ص 93 )، لاله ی زرد داغدیده(ص 423 )، مام جگر خسته(ص 597 ) ، محیط مرده پرور(ص 376 ) ، نخجیر گاه جهل(ص 358 ) ، تیره خاکدان (ص 423 ) ، ورطه ی جانسپاری (دیوان ج 2ص 1318) و بسیار نقشها ئی دیگرمی یابیم که با هم سر همسازی و یگانگی ندارند ؟

بر گوناگونی و بیشماری جلوه ها و انگاره های وطن در دیوان بهار ، می بایست گوناگونی لحن و آوای این سراینده را نیز افزود . از وطنگوئی های او گاه صدایی با فخامت و صلابت به گوش می رسد . صدائی که از سر فخر و سر بلندی بر می خیزد ، اوج می گیرد و به کلمات او بعد و طنینی پویا می بخشد . اما گاهی دیگر از آن صدای حزن و درد و حسرت و حتی بیزاری می شنویم . صدائی که شنونده را با خود تا مرز دلزدگی های بهار پیش می برد و او را در یأ س و سر خوردگیهای او شریک می سازد .
ترک ملک عجم بباید کرد
رای ملک عدم بباید کرد
ویا
آن روز چه شد کایران ز انوار عدالت
چون خلد برین کرد زمین را زمن را ......
وامروز چه کردیم که در صورت و معنی
دادیم زکف تربیت سر و علن را
ایران بود آن چشمه ی صافی که به تدریج
بگرفته لجن تا گلو و زیر و ذقن را


همه ی این شواهد و براهین که نشانه ی غناء و تنوع ابعاد وطن در شعر بهار می باشد ما را بدین نتیجه می رساند که از برای کاوشگری شتاب زده دست یابی به ویژگیهای کاربرد این مفهوم در دیوان این شاعر ، امری ناممکن خواهد بود و تنها با موشکافی و زیر و رو کردن این مفهوم و غوطه خوردن در اعماق اقیانوس شعر این سراینده ی بزرگ است که میتوان آن نهنگ بزرگ و گریز پا را که همان مفهوم وطن است به دام انداخت واندامها و بافت اعضاء و شریانهای آن کالبد عظیم را زیر نظر آورد .

راهبرد به شناخت مفهوم وطن :

برای آنکه راهبرد ما بنیادی بوده و بر اساس پایه های استواری قرار بگیرد ، می بایست جست و جوی خو د را در دو شاهراه اصلی به کار اندازیم : ما از جانبی با جنبه های نظری وطن سر و کار داریم و از جانب دیگر با شناخت بیان شاعرانه ی آن . این دو شاهراه هر چند با هم پیوندی تنگا تنگ دارند ، ولی در اساس شناخت دومین بدون شناخت اولین ممکن نیست و چنانکه خواهیم دید این در حقیقت برداشت و جنبه ی نظریست که به بیان شاعرانه شکل و هویت می بخشد . پس می بایست در آغاز از شناخت جنبه های نظری صحبت کنیم و سپس به تبلور آن به بیانی شاعرانه برسیم .

جنبه های نظری مفهوم وطن :

در آغاز آنچه کنجکاوی ما را بر می انگیزد ، شناخت جنبه های نظری – مفهومی وطن است . یعنی دستیابی به مفهوم یا احتمالا طیفی ازمفاهیم گوناگون وطن که اساس و پایه ی الهامات بهار قرار گرفته است . در این راستا ، ما پژوهشمان را به دو دسته ی اصلی تقسیم می کنیم :
یک : مفهوم حقیقی یا زادگاهی وطن
دو : مفهوم ساختگی یا آرمانی و تخیلی وطن

یک :در مفهوم زادگاهی

پایه ای ترین تعریفی که از وطن در جهان فرهنگ و زبان فارسی وجود دارد بر مبنای زادگاهی آن قرار گرفته . در یک میانگین کلی فرهنگهای فارسی وطن را اینگونه تعریف نمود ه اند:
فرهنگ نفیسی "وطن را جای باش ، جای اقامت ، جای تولد ، جائی که انسان در آن به دنیا آمده و در آن نشو و نما کرده باشد تعریف کرده است ".

لغت نامه ی دهخدا وطن را جائی می داند که شخص در آن به دنیا آمده و در آن اقامت گزیده باشد "
بر اساس فرهنگ معین :
" وطن کشور و یا ناحیه ایست که شخص در یکی از نواحی آن متولد شده ودر آن نشو نما کرده باشد "

بر اساس مفهوم زادگاهی وطن پژوهش خود را دنبال میکنیم . کاری که چندان هم ساده نیست . نخستین سنگ را تعیین ابعاد و گستردگی آن در راه ما می اندازد . چه گونه میتوان کرانه ها و مرزهای این وطن را تعیین نمود ؟ از آنرو که سرزمین زادگاه می تواند از خانه و محله و شهر و دیار تا کشور و در پاره ای دیدهای ایدئولوژیکی جهان پهناور باشد. باور به هریک از این" ابعاد" قادر است در ذهینت انسان بر انگیزنده ی عاطفه و رفتاری ویژه در رابطه با مفهوم زادگاه باشد.برای نمونه ، چیرگی عاطفه ی اقلیمی یا شهر- وطنی بر کشور- وطنی ، گاه سبب تولید پاره ای تعصبات و بر تری جوئیهای نسبت به دیگر پاره های سرزمین زادگاه می شود . یا بر فرض دید جهان وطنی در جای خود نوعی پشت پا زدن به آنچه که از وطن و کشور مشخص داشتن بهره ی انسان می شود را به دنبال دارد .

آنچه که از غور رسی در دیوان بهار در رابطه با مفهوم زادگاهی وطن، در بدو امر به چشم میخورد ، آن است که فارغ از ایران که بعد کشوری وطن است ، و بخش چشم گیری از سروده های این شاعر را از آن خود ساخته است ، اشعار بسیاری نیز در باره ی خراسان یافت می شود که نشان از عاطفه و کشش عمیق شاعرمی دهد نسبت به دیاری که در آن زاده و پرورده شده و نخستین یادهای زندگی را از آن دارد . با در پیش چشم آوری این پدیده ، میتوان پرسید :
آیا وطن در مفهوم زادگاهی خود می تواند در ذهنیت بهار دو بعد مختلف شهری و کشوری داشته باشد ؟ اگر چنین است کدام یک عاطفه و کشش افزونتری را از آن خود ساخته است ؟ آیا در شعر این سخنسرای خراسانی می توان به لحظاتی بر خورد که به خاطر دوری از آن خاک مألوف ، آن خراسان زادگاهی ، و زیستن در تهران ، خود را "غریب در وطن" دانسته باشد ؟
شناخت همزیستی یا نا هم زیستی دو ساحت شهری و کشوری وطن در شعر بهار و انگیزه های آن یکی از پیچیدگیهای عمده ی ذهنیت این شاعر در برخورد با وطن است که ما در صدد کشف و شکافتن آن می باشیم .



کدامین خراسان؟ و کدامین ایران؟

پی بردن به هستی و زندگی دومفهوم شهری و کشوری وطن در شعر بهار چشم اندازها و پرسشهای دیگری را فرا راه ما قرار می دهد . الهام بر انگیز شاعر کدامین خراسان است ؟ خراسان زمانه ی او که در آن زاده شده و نشو نما کرده ، با همه ی کاستی ها و افزونیهای شهری و اقلیمی آن و یا آن خراسان بزرگی که مرزهایش تا ماوراء بلخ و بخارا و سمرقند و هرات گسترش داشت ؟ مرز و بومی که خاستگاه زنده سازان و پاسداران زبان فارسی همچون فردوسی و رودکی و فرخی و صد ها گوینده ی دیگر بود ؟ همان " بنگاه شهامت و مردی " جایگاه هزاران دلاور و پهلوان که قیام کرده و چون دریای خروشان دیوار وطن را در برابر هجوم بیگانگان نگاه داشته اند ؟
در رابطه باشکل گیری عاطفه ی خراسانی بهار ، باز می توان پرسید :کدام یک از عوامل اقلیمی ، فرهنگی و یا زبانی در رشد این عاطفه بیشتر کارکرد داشته اند ؟ آیا رشد دانش فرهنگی و تاریخی و ادبی بهار و پایگاه او به عنوان شاعری خراسانی در بالابردن این عاطفه بیشتر تأثیر داشته است یا در آمیختن با مردم تهران یا دوری از ساحت اقلیمی دیار مألوف و یا مجموعه ای از این عوامل ؟
همین گونه پرسش ها را هنگامی که وطن در بعد کشوری آن در شعر بهار مطرح می شود در برابر خواهیم داشت . در اینجا نیز چشم انداز بعد کشوری وطن با هویت ملی و تاریخی پیوند می خورد. عاطفه ی شاعرانه ی بهار را کدام یک ازدورانهای تاریخی ایران بیشتر بر می انگیزد؟ کشور پیشدادیان و کیانیان با مرزها و چهره های اساتیری و یا مرز و بوم هخامنشیان با همه ی تنوع اقلیمی و قومی ویا ایران اشکانی ، کشور رها شده از "اعقاب منحوس اسکندر" و یا ایرانشهر ساسانی ، که یهار از آن به عنوان" پایه ی پهناوری و عظمت و قدرت و مظهر سروری و برتری سیاسی" یاد می کند ؟ از آن پس ایران تسخیر شده ای که میان اجزاء پیکر آن جدائی افتاده و هر پاره ای از آن به دست قوم و خاندانی از اقوام بیگانه اداره می شود ، چه جائی در ذهنیت بهار پیدا می کند ؟ و همچنین است آن ایرانی که بر می خیزد و به پاره های پیکر خویش پیوند می زند و دوباره در چهره ی کشوری یک پارچه ظاهر می شود. از آن کشور گذشته از قرنها سروری بیگانه ، چه نشانی در شعر بهار می یابیم ؟
از هویت تاریخی ایران گذشته، چهره ی ایران زمانه ی اوست که بیش از دیگر ایران ها پرسش بر انگیز است. واحد سیاسی که از جانبی با روش قرون وسطائی اداره می شود و از جانب دیگر با شتابی باور ناکردنی داعیه ی جذب افکار جدید، کسب تجدد و بر قراری روشی سیاسی و پارلمانی پیشرفته ر در سر دارد ؟

در حقیقت سفر دائمی شاعر به ادوار گذشته و بازگشت او به زمان حال است که طیفی گسترده از چهره های گوناگون ایران پدید میآورد . سیر و سلوک او در سرنوشت عجیب ایران با جریانهای سیاسی واجتماعی و نهضتهای فکری و ادبی پیوند می خوردو بهار به عنوان شاعری که در مفصل گذشته و حال ایرانزمین قرار گرفته آن سیرو سلوک را در شعر خود بیان می کند . واهمیت شناخت این طیف وسیع نیز از همین جا سر چشمه می گیرد .


وطن در مفهوم مجازی یا ساختگی :
تعیین ابعاد و هویت وطن به همین جا پایان نمی یابد. این کاوش ما را به جست و جوی مفاهیم دیگری از وطن در شعر بهار راهبر می شود .
به طور کلی از دیدگاه مجازی یا ساختگی وطن مفهوم زادگاهی خود را گاه از دست می دهد و صورت سرزمینی آرمانی و خیالی به خود می گیرد که انسان به خاطر نزدیکی به ارزشها و اعتبارهای فرهنگی و گاه احساسی ، خویش را در آن وادی موعود بیشتر از وطن اصلی و خاکی خوشبخت احساس می کند. این وطن دیگر "عراق و حجاز و شام نیست" . مکانیست زاده و ساخته ی تخیل . در این برداشت مفهوم وطن به زیست بوم نزدیکتر می شود تا زادبوم . با توجه بدین پرداخت ،آیا در ذهنیت بهارمیتوان نشانی از سرزمینی آرمانی یافت که روح شاعر فارغ از ریشه ها و فارغ از هویت ایرانی و خراسانی آرزوی زیستن در آن را داشته باشد ؟ به راستی وطن آرمانی بهار چه گونه سرزمینی است ؟ مردمانش از کدام تبارند؟ آب و هوا و مناظر آن از چه رنگند؟ آیا آن ستایشگر وطن و آزادی در رابطه با مفهوم وطن شاعریست اتوپیک و خیال پرور یا همینجائی و زمینی؟ آیا وطن آرمانی بهار را میتوان در قالب کشوری مجسم نمود که رنگهای آن از ایده آلهای سیاسی و اجتماعی او برای ساختن ایرانی آباد و متجدد مایه گرفته باشد ؟



پیوند میان مفهوم نظری و بیان شاعرانه :

تعیین ابعاد نظری وطن در شعر بهار، راه را برای شکافت و شناخت پیوند میان مفهوم و بیان شاعرانه ، تا حدی هموار می سازد . در این روند نقش پژوهشگر کشف ارتباط میان بعد نظری یا conceptuel و تبلور شاعرانه آن است . عناصر سازنده ی شعر از قبیل قالب ، وزن ، زبان ، لحن و آهنگ وتصاویر خیال تا چه حد پیروی از قالب نظری می کنند؟ درجه ی اعتبار و گیرائی وطن سرائی های بهار را از آنجا میتوان تعیین نمود که بتوان میان سرنمونی که در ذهن دارد از سوئی و گویش شاعرانه ی آن از سوئی دیگر هماهنگی لازمه را یافت. برای نمونه می توان پرسید آیا بهاری که از یادها ی خراسان کودکی خود میگوید همان لحن و زبانی را به کار میگیرد که هنگام گفتن از خراسان بزرگ ؟ توان شاعرانه ی بهار در بیان جریانهای سیاسی زمانه ی او ودر نگارگری چهره وطن در دوره های گوناگون چه عملکردی دارد ؟ در این بینش، ارزش واژه ها و الحان و ضرب و آهنگ شعر بهار را هنگا می میتوان محک ارزشی داد که بتوان میان برداشت زیربنائی شاعر با بیان شاعرانه ی آن ارتباط برقرار نمود .

حال با توجه به پرسشهائی که در رابطه با جنبه های نظری وطن و شکل گیری شاعرانه ی آن در شعر بهار مطرح نمودیم ، این پژوهش را با ترتیب زیر دنبال خواهیم کرد :

الف مفهوم زادگاهی :

1- بعد شهر- وطنی
2- بعد کشور- وطنی

ب: مفهوم مجازی

در تشریح هریک از ابعاد ، نسبت به تبلور شاعرانه ی آن نیز توجه خواهیم نمود .


1) - این مقاله برگردان بخشی از رساله ی دکتری نگارنده است از زبان فرانسه به فارسی تحت عنوان: مفهوم وطن در شعر بهار که تحت رهبری پرفسور شارل هانری دوفوشه کور، در سال 1996 در دانشگاه سوربن، پاریس از ان دفاع شده است.
2) - محمد رضا شفیعی کدکنی ، تلقی قدما از مفهوم وطن ، الفبا سال سوم ، شماره ی 2 ص 22 و همچمین نک به ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت ، تهران ، توس ، 1359 ص 37 و 38
3) -جلال متینی ، بهار و ایران ، ایران نامه ، شماره ی ویژه بهار سال پنجم ، شماره ی 4 تابستان 1366 ص 562
4) - نک MICHEL LORAINE , BAHAR , LIFE AND WORK , ENCYCLOPAEDIA IRANICA , LONDON, AND
NEWYORK 1989, VOL III, P 479
5) - محمدعلی سپانلو ، آخرین آتشبازی بهار ، چهار شاعر آزادی ، سو ئد انتشارات افسانه ، 1994/1372 ص 360
6) - حجت الله اصیل ، بر گزیده و شرح اشعار ملک الشعراء ، تهران ، فرزان ، 1374 ص 12
7) - عبدالحسین زرین کوب ، بهار ستایشگر آزادی ، در ، با کاروان حله ، ، تهران 1343، ص 309-324
8) -ل.س. پسیکوف ، ملک الشعرای بهار ، بزرگترین شاعر و رجل سیاسی و اجتماعی معاصر ایران ، پیام نوین ، سال چهارم شماره ی 2 آبانماه 1340 ، ص 1تا 8.
9) -نک به :
KUBICKOVA ,Verra,Persian Literature of The 20th Century , in History of Iranians Literature 
 Holland University of leyden ,D.Reild Publishing Company Dordrecht , 1968, p 372-373
10) - نک
MACHALSKI ,Franciszek , BAHAR as a painter of nature, Calcuta, Iran Society Silver Jubilee Souvenir 1970, p 233- 37
11) - نک حشمت موید ، هزل و طنز و شوخی در شعر بهار ، ایران نامه ، ویژه محمدتقی بهار ملک الشعراء ، سال پنجم ، شماره ی 4 تابستان 1366 ص 598
12) - از مسمط وطن در خطر است ، 1298 شمسی ،دیوان ص 197
13) - مثنوی ، دیوان جلد دوم ، ص 829
14) - قصیده ی هدیه ی باکو دیوان ج یک ص 774
15) - قصیده ی پیام ایران دیوان، جلد یک ، ص 596
16) - قصیده ی در حال تب ، دیوان ج، یک ص 577
17) - غزل ، نا تمام ، دیوان ج 2 ص 1232
18) - ای وطن من ، غزل ، دیوان جلد یک ص 208
19) - هیجان روح ، قصیده ، دیوان ، ص 347
20) - از ساقی نامه ، دیوان ج دوم ، ص 1059
21) - تاریخچه ی انقلاب مشروطه ، قصیده ، دیوان ، ص 759
22) - قصیده ی چه باید کرد ، دیوان ص358
23) - به یاد وطن ، دیوان ص 806
24) - فرهنگ نفیسی ، ناظم الاطباء ، 1342 ه. ق جلد پنجم ص 3871
25) - لغت نامه ی دهخدا جلد سی و هفت ص 215
26) - فرهنگ معین ص 5038
27) - این واژه از خود بهار است نک قصیده ی  دل شکسته ص353 مصرع 30




 

a

صفحه نخست  |   زندگینامه  |    آثار بهار  |    بهار شاعر   |    بهار و سیاست    |    بهار پژوهشگر   |    بهار ترانه سرا    |    بهار روزنامه نگار  

تماس با ما  |  بهار و خانواده  |  نامه های بهار  |  دیوان بهار  |  بهار و معاصران  |  بهار و انجمن دانشکده  |  مقاله های تازه   |   تصاویر بهار

©All Rights Reserved