a
مقاله های تازه بهار و انجمن دانشکده بهار و معاصران دیوان بهار نامه های بهار بهار و خانواده
بهار و سياست بهار شاعر آثار بهار زندگينامه صفحه نخست
تماس با ما تصاوير بهار بهار روزنامه نگار بهار ترانه سرا بهار پژوهشگر

 

نگاهي به كتاب «تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران»
انقراض قاجاريه

 



دكتر ناصر تكميل همايون

_
متن سخنرانی دكتر ناصر تكميل همايون استاد و عضو هيأت علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي در همایش بزرگداشت بهار، اردیبهشت سال 1383، تالار فردوسی دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران. نقل از کتاب یادی دوباره از بهار. تهران، مؤسسه ی تحقیقات و توسعه علوم انسانی.

مقدمه
ملك‌الشعرا محمدتقي بهار در سال 1304 ه . ق متولد شد. در هشت ـ نه سالگي بود كه يكي از حادثه‌هاي مهم تاريخي عصر قاجار، يعني ترور سياسي ناصرالدين شاه، مقتدرترين پادشاه اين سلسله، پيش آمد. افكار تازه اجتماعي چون مشروطيت و تشكيل حكومت قانوني، اندك اندك در ميان مردم تهران و شهرهاي بزرگ ايران چون مشهد كه زادگاه بهار بود، تبليغ و ترويج شد و بهار نوجوان كه همراه پدرش در مجالس و محافل ادبي و فرهنگي شركت مي‌كرد، با آن‌گونه انديشه‌ها نيز آشنايي يافت. با آنكه در سال 1322 ه . ق يعني در هجده سالگي، پس از درگذشت پدرش، ميرزا محمدكاظم صبوري، منصب و لقب «ملك‌الشعرايي» از سوي مظفرالدين شاه به وي رسيد، اما محمدتقي ملك‌الشعرا بهار خراساني كه به مشروطيت و آزادي‌خواهي دلبستگي يافته بود، در زمره مشروطه‌خواهان خراساني باقي ماند و در بيست سالگي در بزرگ‌ترين هنگامه تاريخ معاصر ايران، يعني نهضت مشروطيت شركت كرده و در دوران استبداد محمدعلي شاهي با انتشار روزنامه خراسان و چاپ شعر معروف و مؤثر «كار ايران با خداست» نام‌آور شد و پس از فتح پايتخت مقالات او در روزنامه طوس خراسان و حبل‌المتين كلكته انتشار يافت. بهار در سال 1328 ه . ق در 24 سالگي، خود روزنامه نوبهار را كه ناشر افكار حزب دموكرات ايران بود، در خراسان انتشار داد و در مبارزه با استبداد و سلطه‌طلبي روس‌ها از پيشگامان مبارزان شد و در هماهنگي با دموكرات‌هاي تهران، جنبش خراسان را به درستي مدد رساند. پس از آنكه روزنامه وي توسط قونسول روسيه توقيف شد، ملك‌الشعرا بلافاصله روزنامه تازه بهار را انتشار داد. اين روزنامه نيز در محرم 1330 ه . ق توسط وثوق‌الدوله، وزيرخارجه وقت توقيف گرديد و ملك‌الشعراي 26 ساله دستگير و به تهران فرستاده شد. 1
بدين‌سان نوجواني ملك‌الشعرا و بخش نخست دوره جواني او در خراسان با بزرگ‌ترين جنبش سياسي اجتماعي ايران يعني مشروطيت همزمان بود و شاعر آزاده خراسان در بطن آن قرار گرفته بود. دوره بازگشت ملك‌الشعرا به مشهد، انتشار مجدد روزنامه نوبهار، انتخاب او به نمايندگي مجلس شوراي ملي در سال 1332 ه . ق از درگز و كلات و سرخس، آغاز جنگ جهاني اول، توقيف مجدد روزنامه نوبهار اين‌بار از طرف قونسولخانه روس و انگليس، و سرانجام انتقال روزنامه از مشهد به تهران و باز هم توقيف آن، رفتن به قم، تبعيد به مشهد با دست شكسته، احضار او به تهران پس از شش ماه، و چندين واقعه ديگر هركدام به تنهايي از حادثه‌هاي مهم تاريخي ايران در آن روزگار بوده است كه با وقوع انقلاب روسيه و تغيير رژيم آن كشور همزماني داشته و بخش‌هاي جواني ملك‌الشعرا بهار را در برگرفته است.
تشكيل حزب دموكرات و انتخاب شدن بهار به عضويت كميته مركزي، تأسيس انجمن ادبي و بازهم انتشار روزنامه نوبهار، عضويت در مجلس چهارم و پنجم، پيدا شدن سردار سپه و شنيدن صداهاي چكمه‌پوشان استبداد وابسته، تشكيل مجلس مؤسسان، برچيده شدن سلطنت خاندن كهن قاجار، به تخت نشاندن رضا خان سردارسپه پهلوي، حفظ رونماي مشروطيت و انجام انتخابات فرمايشي زير نظر قشون در سراسر ايران به استثناي پايتخت به علت وجود آزادي نسبي و انتخاب چند تن از «آشنايان ره عشق» چون مرحوم مدرس، دكتر مصدق، ملك‌الشعرا بهار و چند تن ديگر، سرانجام پايان يافتن تلاش‌هاي دوره جواني ملك‌الشعرا در راه سياست و اصلاح كشور، و به زبان خودش پس از آن «ما لايق آن نبوديم كه ديگرباره قدم به مجلس شوراي ملي بگذاريم». 2
در آن زمان كه ملك‌الشعرا بهار با آن همه تجربه و تلاش از سياست كنار رفت يا كنار گذاشته شد، چهل سال داشت و به نظر مي‌رسيد كه پخته و با تجربه و كاركشته شده بود.
1. پيوند بهار با تاريخ
علت دست‌يازيدن بهار را به نگارش تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران در دو بند مي‌توان تعيين كرد:
الف) آموزش‌ها و تجربه‌هاي زمان
آنچه از زندگي بهار مي‌دانيم، چشم‌اندازي است كه وي را شخصيتي ممتاز و با ارزش‌هاي فرهنگي و سياسي نشان داده كه در اكثر وقايع نهضت ملي مشروطه‌خواهي ايران از آغاز تا برپايي سلطنت ديكتاتوري رضا خان حضور فعال داشته است. وي با شركت در انجمن‌ها و محافل مشروطه‌خواهان، مشاهده بسياري از وقايع اجتماعي و سياسي، شنيدن اخبار گوناگون و خواندن روزنامه‌هاي مختلف‌العقيده، حضور در مجلس شوراي ملي به‌عنوان نماينده در دوره‌هاي متعدد و وقوف بر همه مذاكرات، عضويت در كميته مركزي حزب دموكرات ايران و تعامل سياسي و مبارزاتي با اعتداليون و احزاب ديگر، آشنايي با ساخت تاريخي و اجتماعي انواع فرقه‌سازي‌هاي سياسي ايران و جز اينها، بر بسياري از مسائل آگاهي داشت كه ديگران از آنها بي‌خبر بودند. فزون بر اين، بر پايه نوشته‌هايش در كتاب تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران، كتاب خطي تاريخ احمد شهريور را نيز در اختيار داشته و از آن بهره برده است.
ب) مطالعه احوال گذشتگان و بررسي متون تاريخي
ملك‌الشعرا بهار آن شخصيت تيزبين و مجرّب در دوره كوشش‌هاي فرهنگي خود به‌ويژه در زمان مطالعه و تهيه مطالب ارزنده براي كتاب بسيار ارزشمند سبك‌شناسي با تمام متون تاريخي فارسي آشنا شد كه با نگاهي بر آن كتاب اين واقعيّت مشهود است. وي در دوره‌هاي دوري از سياست در سال 1314 ه .ش تاريخ سيستان و در سال 1317 ه .ش مجمل‌التّواريخ و القصص را از دو مؤلف ناشناخته، تصحيح و منتشر كرد و در سال 1324 خورشيدي بخشي از كتاب جوامع‌الحكايات و لوامع‌الروايات نورالدين محمد عوفي را انتشار داد. بصيرت و توانمندي او در شناخت تاريخ و حلّ معضلات ادبي متون و نسخ قديم روشن است. وي همچنين با نگارش مقاله‌هاي مفيد درباره كتب تاريخي گذشتگان و وقايع و حوادث و شخصيّت‌هاي تاريخي نشان داده كه به تاريخ و ثبت و ضبط حوادث تاريخي علاقه‌مند است.
بي‌ترديد يك استاد تاريخ‌شناسي كه از آغاز نهضت مشروطيت تا پايان مجلس ششم به مدت بيست سال در ظهور و بروز بسياري از حوادث حضور داشته و در بسياري از وقايع دخيل بوده است، با ذوق و شوق فرهنگي و تعهد اخلاقي و ملّي، مي‌بايست تاريخ وقايع آن دوران را به رشته تحرير در آورد و به تحقيق، انتظار عمومي جامعه چنين بوده است.

2. انگيزه و هدف نگارش
بهار بعد از ماجراي شهريور 1320 ه .ش كه «نفس‌هاي پيچيده در سينه‌ها به جوش آمد و فريادها بلند شد» با آنكه در سكوت بود، ملاحظه كرد و به زبان خودش:
مجاهدان روز شنبه يك يك پيدا شده در ميدان تاريخ و سياست مي‌گذرند... فصول تازه‌اي در تاريخ شكل مي‌گيرد كه هرگاه صاحبان درد و اعضاي اصلي اين تاريخ پررنج و ملال ـ كه از ده يكي بيش زنده نمانده است ـ باز هم به سكوت بگذرانند، ممكن است به تاريخ لطمه وارد شود و ما تَرَك تاريخ ميان ورّاث و اخلاف غيرواقعي و بي‌حق تقسيم و پخش گردد و مطالبي از قالب هوي و هوس بيرون آيد كه مايه كدورت ارواح دلباختگان راه قانون و فداكاران ميدان وطن‌خواهي گردد.
مرحوم بهار اضافه كرده است:
مردم تشنه شنيدن داستان‌هاي جانگداز بيست ساله‌اند و اگر كسي كه در نوشتن اين‌گونه يادداشت‌ها حق اولويت داشته باشد، در نوشتن مسامحه و تعلّل ورزد، بالطبع آن كساني كه حق ندارند يا به‌درستي از قضايا مطّلع نيستند، خواهند نوشت. لذا شروع به يادداشت اين مختصرترين تاريخ نمودم.
بهار با تواضع تمام به واقعيّت ديگري از كتاب خود اشاره دارد:
«ادعا ندارم كه از سهو و نسيان بري است. اما اگر بنا بود چند تن از صاحب دردان و اعضاي اين تاريخ، تاريخ گذشته را بنويسند، بدون شك حقير يكي از آنان بوده و هست». 3
مسأله ديگري كه بهار در جاي ديگر بدان اشاره كرده، حائز اهميت است:
من در وقايع شهريور دريافتم كه بسياري از جوانان ايران كه بايستي هاديان افكار پيشروان كاروان سياست و اجتماع آينده شوند، از داستان‌هاي گذشته هيچ‌گونه آگاهي ندارند و براي رفع اين نقيصه چند فقره يادداشت و تذكارهاي محفوظ و مضبوط را زير عنوان تاريخ مختصر احزاب سياسي به شكل مقالاتي در روزنامه مهر ايران انتشار دادم. 4
نا گفته نماند كه معاندان و كساني كه نشر حقايق تاريخي و واقعيّت‌هاي اجتماعي و سياسي منافع آنها را در خطر قرار مي‌دهد، متعصّبانه عليه بهار لاطائلاتي گفتند و خاطر او را آزردند، اما وي مردانه ايستاد و بيان كرد «من خداي را به شهادت مي‌طلبم كه اين تاريخ را تنها براي خدمت به افكار عامّه و ضبط وقايع كشور نوشته‌ام و ذرّه‌اي قصد انتقام يا انتقاد در نوشته‌هاي مزبور نداشته‌ام». 5

3. چگونگي انتشار كتاب
كتاب تاريخ احزاب سياسي ايران دو جلد است. نخست جلد دوم آن به صورت مقالات در روزنامه مهر ايران انتشار يافته است. روان‌شاد مهرداد بهار، فرزند ملك‌الشعرا بهار در يادداشت ويراستار مي‌نويسد:
بهار يك رشته مقالاتي هر روزه با شتاب مي‌نوشت و براي طبع در روزنامه مهر ايران به چاپخانه مي‌فرستاد و فرصت لازم براي به چاپخانه رفتن و مقاله روز را تصحيح كردن نيز نداشت.
وي افزوده است:
به ياد دارم كه گاهي با او به دفتر مهر ايران مي‌رفتم و مي‌ديدم كه او همانجا مي‌نشست مقاله مي‌نوشت و به چاپخانه مي‌فرستاد. 6
اين مقالات از اسفند ماه 1320 تا مرداد ماه 1321 ه .ش به مدت شش ماه به چاپ مي‌رسيد و اوضاع احوال سال‌هاي 1302 تا 1304 ه .ش (دوره به سلطنت رسيدن رضاشاه) را در برمي گرفت. مجموعه آن مقالات تحت عنوان تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران جلد دوم انقراض قاجاريه با ويراستاري دكتر مهرداد بهار در سال 1363 ه .ش به صورت كتاب به زيور طبع آراسته شده است.
اما جلد اول، سلسله مقالاتي بود كه ملك‌الشعرا در روزنامه نوبهار در سال‌هاي 1321ـ1322ه .ش انتشار داده و توسط شخص مؤلف در سال 1323 ه .ش به چاپ رسيده است. بهار قصد نگارش جلد سوم كتاب خود را زير عنوان قضاوت‌هاي تاريخي درباره مدرس، بزرگ‌ترين مرد فداكار داشته است و از شماره نود تا صد در روزنامه نوبهار مطالبي از زندان به چاپ رسانده، اما به علت توقيف روزنامه ناتمام مانده است و معلوم نيست كدام مقام دستور داده كه از نوشتن باقي داستان خودداري كند. بدين امر مجددآ اشاره خواهد شد. اين كتاب از ذكر وقايع مشروطيت آغاز شده و پس از آوردن وقايع پادشاهي احمد شاه، تا پايان مجلس دوم ادامه مي‌يابد.
هردو جلد كتاب كه گاه توارد نيز دارند، تقريبآ در حدود هشتصد صفحه (380 ص جلد اول 420 ص جلد دو م) بدون فصل‌بندي به صورت امروز يا تبويب مطالب به صورت تاريخ‌نويسي جديد، داراي عنوان‌هايي است. آنچه مربوط به احزاب است در جلد اول عبارت است از:
ـ احزاب سياسي و مجلس اول (4 صفحه)
ـ روابط سياسي احزاب (1 صفحه)
ـ جنگ بين‌الملل دموكرات‌ها را نجات داد (1 صفحه)
ـ دموكرات و اعتدال منحل مي‌شود (2 صفحه)
ـ حزب سوسياليست (5 صفحه)
ـ رفقاي ما جر مي‌زنند (6 صفحه)
و در جمع 21 صفحه
و در جلد دوم:
ـ احزاب سياسي (16 صفحه)
ـ حزب تجدد (1 صفحه)
ـ فراكسيون‌هاي مجلس پنجم و ششم (3 صفحه)
و در جمع 20 صفحه
از هشتصد صفحه كتاب دو جلدي تاريخ احزاب سياسي ايران فقط 41 صفحه مربوط به احزاب است و اگر در بندهاي ديگر نيز مطالب كوتاهي درباره احزاب پيدا شود، بي‌شك از پنجاه ـ شصت صفحه بيشتر نخواهد بود. حال آنكه در قسمت اعظم كتاب مطالبي مفيد و آگاهي‌دهنده به رشته تحرير در آمده است. در جلد اول چون:
مهاجرت، قرارداد 1919، سقوط دولت‌هاي گرجستان و قفقاز و ارمنستان، مقدمات كودتا، مجلس چهارم، فكر قشون متحدالشكل، كلنل محمدتقي خان، مسافرت دوم احمد شاه به فرنگ، امتياز نفت شمال، فتح قلعه چهريق، اعزام محصل به خارج، نطق رفيق چيچرين، زلزله در تربت، واقعه بحرين، عاقبت كنفرانس دوران و ظهور آتاتورك.
و در جلد دوم: قتل عشقي، استيضاح دولت سردار سپه، ماجراي شيخ خزعل، احمد شاه در فرنگ، نطق دكتر مصدق در مخالفت با پادشاهي سردار سپه، نطق مرحوم مدرس، اخراج وليعهد، يادداشت‌هاي متفرقه.
بدين‌سان روشن است با آنكه عنوان كتاب مرحوم بهار تاريخ مختصر احزاب سياسي ايران است، اما محتواي كتاب مطالب ديگر است. بهار خود نيز تلويحآ به اين مسأله اشاره كرده است آن‌جا كه مي‌گويد:
در يكي از جرايد نسبتي به من و دوستان قديم من، اكثريت دوره چهارم، داده شد و من خود را ناگزير ديدم كه از دوستان خود دفاع كنم و مقدمه‌اي به نام تاريخ احزاب سياسي براي تأمين همين مدعا آغاز كردم ولي ناگهان خود را در ميان تاريخ دوره كودتا و جمهوري يافتم و به ناچار آن را بدين صورت به پايان آوردم». 7
از اين‌رو در اين كتاب با آنكه درباره احزاب سياسي ايران مطالب جالبي نقل شده است اما بيشتر به تاريخ تحولات مشروطيت و نظام پارلماني ايران تا انقراض سلسله قاجاريه شبيه‌تر است. با آن همه، در شناخت احزاب و موضع‌گيري آنها نيز راهنماي اميني است؛ براي مثال:
ـ در ارتباط با قرارداد 1919 آمده است:
جمعي قليل از دموكرات‌ها روزي از آن قرارداد طرفداري كرده بودند و جمعي ديگر از راه‌هاي حزب مخالفت نموده بودند. 8
چگونه است كه در برابر قراردادي آن‌چناني، يك حزب سياسي موضع‌گيري مشخصي نداشته است و گروهي، از آن قرارداد طرفداري كرده و گروهي به مخالفت به آن برخاسته‌اند.
ـ در ارتباط با حزب سوسياليست:
مؤسسان حزب سوسياليست، آقايان ميرزا محمدصادق طباطبايي و شاهزاده سليمان ميرزا دو پيشواي دموكرات و اعتداليون قديم بودند و هر دو آزادي‌خواهان معروف و پيشوايان مشروطيت ايران محسوب مي‌شدند. 9
رهبران دو حزب مخالف با گرايش‌هاي فراماسوني، سازنده حزب سوسياليست شده‌اند.
ـ در ارتباط با ماهيت ايدئولوژيك:
اقليت مجلس را عناصري از حزب تازه سوسياليست و عده‌اي از رفقاي قديم من به‌وجود آورده و اكثريت مجلس را اصلاح‌طلبان در دست گرفته بودند و اين اكثريت و اقليت همچون پايه‌اش بر مسلك و مرام نبود، بعد از يك سال گاهي به هم مي‌خورد، يعني اقليت با دسته ديگري سازش مي‌كرد و از آنها قُر مي‌زد و از ناراضيان استفاده كرده دولت را مي‌انداخت. 10
چگونگي اخلاق سياسي و مبارزات حزبي در پارلمان چنين بوده است.
ـ درباره جريان‌هاي برون‌مرزي:
در واقع دو حزب قديم دموكرات و اعتدال پيدا شد. ولي اين دفعه طبيعي نبود زيرا انقلاب اين دو حزب را به وجود نياورده بود بلكه انقلاب روسيه موجب تغيير عقيده عده‌اي از حزب‌بازان شده بود. 11
ـ در مورد تشكيلات و مرام:
اين جمعيت ]= اصلاح‌طلبان[ بدون تشكيلات منظم حزبي و بدون تناسب مسلكي از افراد و بقاياي احزاب قديم به وجود آمده، در مركز و ايالات تشكيلات نداشت.12
از اين‌گونه اظهارنظرها در هر دو جلد يافت مي‌شود و نشان مي‌دهد كه احزاب آن روزگار نه پايه و مايه عقيدتي و ايدئولوژيك داشته‌اند و نه مانند پاره‌اي احزاب اروپايي، ريشه‌هاي «طبقاتي» پديد آورنده آنها بوده است. اين مسأله در پژوهش ديگر بدين سان آمده است:
در سازمان‌ها و حزب‌هاي جديد (گاه فضاهاي ناسالم) يك انسان سنتي ايراني فقط در يك بند مشخص (سياسي) با ديگران هماهنگي‌هاي نسبي يافته است. نه آن‌سان كه بايد «ايدئولوژي» و «مرام» حزب آگاهي‌هاي لازم را فراهم آورده است و نه به لحاظ اجتماعي، خاستگاه ويژه‌اي مشخص شده است. در نتيجه وابستگان با پذيرش يا القاي بخشي از انديشه‌ها و راه و روش‌هاي سياسي در نوعي بيگانگي رواني و عاطفي قرار گرفته‌اند. اين امر در تمام ادوار حيات سياسي احزاب در ايران به‌طور كامل محسوس است. 13
مرحوم مدرس نيز از تعدد حزب‌ها و اختلاف‌هاي آنان با يكديگر گله داشته و با اشاره به «مرامنامه»هاي گوناگون اين احزاب كه عمل به آنها در آن روزگار امكان‌ناپذير بود، با ناراحتي بيان كرده است:
تا اين حزب‌هاي زهرماري در اين مملكت روييد، مشروطيت راه خود را گم كرد. 14

4. جايگاه فرهنگي كتاب
كتاب تاريخ احزاب سياسي ايران، انقراض قاجاريه را از دو منظر مورد بررسي قرار مي‌دهد:
اول) از منظر مؤلف كتاب به لحاظ تاريخ‌نويسي و به لحاظ شخصي.
دوم) از منظر تأليفي كتاب.
در منظر اول، بهار خود با صداقت تمام نوشته است كه «من با كمال صراحت اذعان دارم كه مورخ نيستم و فن من تا امروز تاريخ‌نويسي نبوده است و آن حوصله و مجال كه مورخي بايد در طلب مدارك و اسناد مطلوب تكاپو كند، در من نيست و از حدود كتابخانه خويش و مآخذ مربوط به فن مخصوص به خود كه جمع كرده‌ام، نمي‌خواهم خارج شوم». 15
با آنكه در زمان بهار، هنوز هم ما مورخ ـ به معناي جديد و علمي ـ جز چند تن بيشتر نداشته‌ايم، اما بهار از آنها نه تنها كمتر نبوده، بلكه گاه با تعبير و تفسيرهاي خود نشان داده كه بسيار باريك‌بين و زيرك و زمان‌شناس است. به تحقيق نمي‌توان از وي انتظار داشت كه تاريخ‌نويس نقاد امروزي باشد. وي بر پايه اسناد گردآوري خود مطالبي نوشته كه تمامي آنها براي مورخان عصر مشروطيت اول و دوم بسيار مهم است و در چندجا خود خبري را نقل مي‌كند، اما صادقانه مي‌افزايد «ولي من نمي‌دانم اين خبر تا چه حدود درست است».(16) يا از كتاب احمد شهريور در ورود قزاقان به تهران به مسأله‌اي اشاره مي‌كند و آن‌گاه يادآور مي‌شود «اما من اين معني را باور نمي‌كنم». 17
بهار خداي را شاهد مي‌گيرد كه «دقيقه‌اي از طريق راستي و اعتدال و بيان حق و حقيقت عدول نكرده است». 18 ملك‌الشعرا سعي كرده در كتاب خود از كسي بدگويي نكند، نام بسيار كسان را نياورده تا «تاريخ را از لوث اسامي ايشان پاك نگاه دارد».(19) و اگر نام پاره‌اي اشخاص را آورده، آنان گناهكار بوده‌اند و «حق رنجش از كسي را ندارند. آنها بايد روزي به محاكمه جلب شوند».(20) همچنين وي كوشيده است كه احساسات و تمايلات خود را در داوري‌هاي تاريخي دخالت ندهد و در برابر كساني كه به او گفته بودند «تو نمي‌تواني بي‌طرفانه چيز بنويسي»، جواب بسيار منطقي بدين‌سان داده است:
بر فرض صحت اين دعوي، اگر با تمام مواظبت و دقت، باز به حكم طبع بشري ممكن نباشد بي‌غرضانه و بي‌طرفانه صرفآ تاريخي نگاشت، نظر به گذشتن زمان و بيم محو شدن حقايق و جريانات گذشته، من اقدام به ثبت پاره‌اي مسائل تاريخي با اتكا به اسناد موجود نموده‌ام. خوب است ديگران هم در همين حدود، تاريخي با همين سياست بنويسند به شرطي كه متكي بر اسناد باشد تا از امتزاج و اختلاط اينكه تاريخ، مردم بي‌طرف بتوانند نتيجه مطلوب را به‌دست آوردند و الا اگر بنا باشد ما كه خود در كار بوده‌ايم چيزي ننويسيم، ديگران هم كه در كار سكوت كنند، سكوت كنيد تاريخ اين مدت نيز مانند تاريخ مشروطيت و تواريخ ديگر كشور از ميان خواهد رفت و وقتي به فكر جمع‌آوري خواهند افتاد كه ديگر نه سندي در دسترس كسي باقي است و نه اطلاعاتي و يادداشتي و مسموعات صحيحي باقي مانده است و اين خطاست!. 21
اين همه بر او عيب گرفته‌اند كه «نتيجه اين تاريخ كلا به نفع شاه سابق نيست» اما جوابي كه ملك‌الشعرا داده است به دور از قال و مقال، ذات تاريخ‌شناسي او را آشكار ساخته است:
علت اين معني همانا نفي تاريخ است و مرا در آن دستي نيست و بر من حرجي نه، زيرا وقايع و كارهايي كه شده است، حقيقت تاريخ اين عمل را خود بنفسه انجام داده است. چه مي‌توان كرد؟ امروز در دنياي بدين بزرگي كه تمدن جديد آن را چنين در هم فشرده و تنگ كرده و اجزاي عالم را به هم نزديك نموده است، نمي‌توان تاريخ را دگرگونه كرد و حقايق تاريخي را پايمال نمود.

فلك گر به زير نقاب اندر است
و يا زير پر عقاب اندر است
مپندار كاو از پس كار تو
به فكر خطا و صواب اندر است
اگر بد كني كيفرش بد بري
نه چشم زمانه به خواب اندر است
در ايوان‌ها نقش بيژن هنوز
به زندان افراسياب اندر است

آن‌گاه اضافه كرده است:
كرداري كه شاه سابق و دوستانش در اين واقعه مرتكب شدند، خود في‌نفسه موجب شرمساري‌هاست و هر آينه اگر من در ذكر نام هر يك از آن ذوات عظيم‌الشان، هزاران هزار گوهر مدح و ثنا و محمدت نثار مي‌كردم و بالعكس در حين بردن نام رقيبان ايشان به همان مقدار دشنام و تهمت و اهانت روا مي‌داشتم باز به هنگام قضاوت همين نتيجه حاصل مي‌شد كه ما با آن روبه‌رو هستيم كه «زنگي به شستن نگردد، سپيد». 22
اما به لحاظ شخصي، زماني بهار نگارش تاريخ احزاب سياسي ايران را آغاز كرد كه كهنسال نبود ولي سختي ايام ديكتاتوري، زندان‌ها و تبعيد و سختي‌ها و تبعيض او را ناتوان كرده بود. بيماري وي نيز مزيد برعلت شده بود و به قول فرزندش مهرداد بهار، وي «مجبور بود دو بخش عمده‌اي از مطالب كتاب را از لابه‌لاي خاطرات گذشته خود بيرون كشد و بنويسد. در حالي كه گردش روزگار و بد زمانه روح و ذهن او را سخت فرسوده بود و حافظه چندان چون گذشته ياري‌اش نمي‌كرد و نام‌ها و حوادث در ذهن او گاه صورتي آشفته و نابجا مي‌يافت».(23) از اين‌رو، برخي از ايرادهاي نه چندان چشم‌گير، از مقوله فراموشكاري و به قول خودش «سهو نسيان» بوده است.
در منظر دوم، يعني تأليفي، كتاب به علت تعلق به «تاريخ كنوني» (Acteele Histoire)از برخورداري بسياري اسناد و مدارك دور مانده است و اين مشكلي است كه همه كتاب‌هاي همسان چون تاريخ بيداري ايرانيان ناظم‌الاسلام و جز اينها دارند. از زمان چاپ و انتشار اين كتاب بيش از شصت سال گذشته است. اسناد فراواني امروزه در دسترس پژوهشگران قرار دارد كه در آن روزگار هيچ يك از آنها در دسترس مرحوم ملك‌الشعرا و محققان ديگر نبود؛ چون اسناد مربوط به كودتاي 1299 ه .ش يا اسناد مربوط به مهاجرت (بايگاني مرحوم نظام‌السلطنه مافي و جز اينها). البته مرحوم بهار خود نيز بيان كرده كه مجال جست‌وجوي اسناد و مدارك را نداشته است. اتكا به حافظه نيز معضلات و نسيان‌هاي ديگري را فراهم كرده است، زماني كه مي‌نويسد «بر آن سر بودم كه اين تاريخ را به ترتيب سنين و شهور تا امروز بنويسم». 24
آشكار است كه وي جنبه‌هاي وقايع‌نگاري يا «تاريخ‌نگاري» (Historiographie)را در نظر داشته و توقع مورخ (Historiene) بودن از وي برخلاف نظر تاريخ‌شناسان امروزي است و بهار خود به اين امر عنايت داشته است.
اما افزون بر اين چند نكته، بايد به «احتياط كاري»هاي بهار نيز توجه كرد كه چه بسا بر پايه خصلت اخلاقي و فضيلت زندگي فرهنگي ـ سنتي او بوده است. در ارتباط با سيد ضيا، وثوق‌الدوله، نصرت‌الدوله فيروز، تيمورتاش و حتي رضاشاه مطالب ديگري نيز داشته كه نانوشته مانده است و در ناتمام گذاشتن كتاب آورده است:
به پاس ميل دروني بعضي مقامات كه احترام آن را بر خود و مردم ايران فرض مي‌دانم، بدون آنكه اشارتي كرده باشند يا منعي در كار باشد، در نوشتن باقي داستان خودداري مي‌كنم مگر از طرف همان مقام، بار ديگر امر شود و وسايل كار را نيز در دسترس حقير بگذارند و مرا مأمور مجلّد ديگر بفرمايند. 25
چگونه مي‌شود كه «اشارتي» نكرده باشند و «منعي» در كار نباشد، اما همان مقام كه به ظاهر معلوم نيست چه كسي است، «بار ديگر امر فرمايد»؟ پر معلوم است كه نه تنها اشارت كرده‌اند، بلكه امر صادر فرموده‌اند كه دنباله داستان چاپ نشود. جمله‌هاي بعدي بهار شايد بتواند روشنگر واقعيت ناگفته او باشد:
حضورآ به پيشگاه شاهنشاه ايران (محمدرضا شاه) سخني معروض داشتم. اكنون آن جمله تاريخي را تكرار مي‌نمايم تا از من به يادگار بماند و آن جمله اين است كه عرض كردم «شهريارا، اگر اعليحضرت شما پادشاهي باوفا باشيد، بهتر از آن است كه فرزندي باوفا باشيد». اين يك حقيقتي است. شاه ايران بايد قضاوت كردار پدر بزرگوار خود را به افكار عمومي گذارد و دخالتي در اين امر نفرمايد. 26
العاقل يكفيه الاشاره

سخن پاياني
ملك‌الشعرا بهار از سنين نوجواني و جواني با فرهنگ و سياست آشنايي علمي و عملي پيدا كرد و در اين راه با تحمل انواع سختي‌ها و معضلات، كوشش‌ها و روشنگري‌هاي خود را به منصه ظهور رساند و در مسند تصميم و قانون‌گذاري در مجلس و حزب قرار گرفت و در زمره برجستگان دوره اول مشروطيت ايران قلمداد گرديد و از همين طريق ما را بر بسياري از وقايع آشكار و پنهان زمان آگاه كرد و در دوره استبداد با روي آوردن به كتاب‌هاي تاريخي و بررسي و انتشار آنها، به تاريخ شناخت گسترده‌تري يافت به‌طوري كه برازنده بود تاريخ روزگار پرآشوب خود را به رشته تحرير درآورد و به انتظار جامعه پاسخ دهد. وي با تشويق كردن جوانان به شناخت گذشته و دور كردن لطمه‌هاي خيانت‌آميز و جاهلانه به تاريخ، مسامحه و تعلل را كنار گذاشت و بدون هيچ ادعايي با پذيرش بودن سهو و نسيان، تاريخ احزاب سياسي ايران را نخست در روزنامه مهر ايران و نوبهار و آن‌گاه به صورت دو جلد كتاب كه جلد دوم آن، همت شادروان مهرداد بهار را همراه داشت، به نسل جديد ايران ارائه كرد. اين كتاب با همه كمبودها و نقصان‌ها و گاه اشتباهات و خطاهاي كوچك و حتي احتياط كاري‌ها، در زمره بهترين كتاب‌هاي شناخت جامعه سياسي ايران از نهضت مشروطيت تا سلطنت رضا خان است و بهار در نگارش آن صداقت علمي و بي‌غرضي خود را نشان داده است و هيچ محققي از خواندن و بررسي آن و بهره‌وري از آن بي‌نياز نيست.
كتاب مرحوم بهار و چند كتاب همسان ديگر، نه تنها اوضاع اجتماعي و سياسي ايران را در آن روزگاران آشكار كرده بلكه نسل پژوهشگر تاريخ معاصر ايران را با شيوه‌هاي تاريخ‌نويسي و تحولات آن آشنا مي‌سازد اما بهار به‌گونه داشتن از تبار فضيلت‌مداري در برابر انواع زورمندان زمان نگارش تاريخي و اجتماعي خود را ناله حق‌طلبانه مردم ايران دانسته و تسليم ستم‌گران نابخرد و دنياپرستان سيه‌دل نشده است و به راستي:

دانش و آزادگي و فضل و مروت
اين همه را بنده درم نتوان كرد

منابع
1. بهار، ملك‌الشعرا، تاريخ مختصر احزاب سياسي؛ انقراض قاجاريه، چاپ رنگين، تهران، .1323
2. ــــ، تاريخ مختصر احزاب سياسي؛ انقراض قاجاريه، انتشارات اميركبير، تهران، .1363
3. تكميل همايون، ناصر، نگاهي به چگونگي شكل‌گيري حزب‌هاي و سازمان‌هاي سياسي در ايران، دفتر مطالعات و تحقيقات سياسي وزارت كشور، تهران، .1378
4. مدرسي، علي، «مدرس، مجلس و تاريخ»، مجله مجلس و پژوهش، سال سوم، ش 170، .1374


 

 

صفحه نخست  |   زندگینامه  |    آثار بهار  |    بهار شاعر   |    بهار و سیاست    |    بهار پژوهشگر   |    بهار ترانه سرا    |    بهار روزنامه نگار  

تماس با ما  |  بهار و خانواده  |  نامه های بهار  |  دیوان بهار  |  بهار و معاصران  |  بهار و انجمن دانشکده  |  مقاله های تازه   |   تصاویر بهار

©All Rights Reserved